دل من

 

 

دل من روزگاریست که ترانه جنون را از بر نموده و به دست باد سپرده است . بارها گفته ام که دلم نیاز به یک درخت دارد . دلم نیاز به یک آه از ته دیافراگم وجودم دارد . این روزها ترانه دلم سکوت است و لبخند و آتش . راستی چه پارادوکس عجیبی ! دلم در انسداد و حیرت وامانده و هیچ کس ... هیچ کس نمی تواند به دلم کمی رحم کند و مرا از گرداب بینهایت رها نماید ... به راستی من هم به دنبال کسی نیستم ... همیشه آموخته ام به خویش گوش فرادهم و صدای خویش را بشنوم .. قلب من تهی ست ... کاش می رفتم به اعماق یک جنگل که دو تا کلبه جنگلی پیر در آنجا خانه دارد و تا ابدیت در آن ساکن می شدم ... تا زمانی که ذهنم سیالی خویش را و فراموش می کرد و من به تردیدهای خویش پایان می دادم و یا انتهای یک پرتگاه که سالها به عمق دره زل می زدم و باد مرا نوازش می کرد و دل افسرده ام به ته دره سقوط می نمود .. زندگی را ذره ذره می خواهم

نظرات 5 + ارسال نظر
بی نام پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:11 ق.ظ

سلام خانوم خسته نباشی

سعید پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:21 ق.ظ

سلام مریم خانوم

متن جالبی بود خسته نباشی تا بعد ........

تنهاجزیره پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:27 ق.ظ http://tanhajazireh.blogfa.com

سلام
خوبه و جالب مطالبت
ولی امیدوارم از ته دل نگوفته باشی
میدونی بهترین دوست هر انسان(درخت) همن تنهایی خودشه
همون بهتر که ساکت باشه این دل
جدا از این ضوابت باشه این دل
از این بدتر نشه روسوایی ما
که تنهاتر نشه تنهای ما
کسی جرمی نکرده
گر به ما این روزها عشقی نمی ورزه
بهای داشت این دل پیشترها
که در این روزها نمی ورزه

تـــــــنهــا جــــــــزیره

مقداد پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:22 ق.ظ

سلام
به امید موفقیت روز افزون

بی تو پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:23 ق.ظ

سلام علیکم

موفق باشی خانوم خانوما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد