سودا

 

مرا دیدی سری بالا نکردی
ز اشک و آه من پروا نکردی
دل من شد مزار
آرزوها
تو هم سودی از این سودا نکردی

به هر ..........

 

فقط دریا دلش آبی تر از من بود..
و من از دریا..دلم دریا..
فقط این را ندانستم !!!
چرا گشتم چنین تنها تر از تنها !!..
به هر آبی شدم آتش..
به هر آتش شدم آبی..
به هر آبی شدم ماهی..
به هر ماهی شدم دامی..
به هر نا محرمی ساقی..
به هر ساقی می باقی..
و تو این را ندانستی !!
چرا گشتم چنین عاصی؟!..


چه زود

 

چه زود همه ء اون چیزهای قشنگ رو از دست دادم

چه زود طلوعم به غروب نشست

چه زود بهار اومد و گذشت و پاییز شد

چه زود

چه زود

احساس میکنم دیگه تنهای تنها موندم